معنی معبد زرتشتیان

حل جدول

معبد زرتشتیان

آتشکده

کنشت


معبد

پرستشگاه

فارسی به عربی

معبد

ضریح، معبد

عربی به فارسی

معبد

خیمه , پرستشگاه موقت , مرقد , جایگزین شدن , پرستشگاه , معبد , شقیقه , گیجگاه

لغت نامه دهخدا

معبد

معبد. [م َ ب َ](اِخ) رجوع به ابوخمیصه معبدبن عباد شود.

معبد.[م ُ ع َب ْ ب ِ](ع ص) عبادت کننده.(ناظم الاطباء).

معبد. [م ِ ب َ](ع اِ) بیل و کلند.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). مِسحاه. ج، مَعابِد.(اقرب الموارد)(محیطالمحیط).

معبد. [م ُ ب َ](ع ص) به بندگی گرفته شده.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به اِعباد شود.

معبد. [م َ ب َ](اِخ) ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت: «هذه بتلک و البادی اظلم » و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود.(از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.

معبد. [م َ ب َ](اِخ) ابن وهب(متوفی به سال 126 هَ. ق.) از موسیقی دانان معروف در صدر اسلام است. اصل او از موالی است. در مدینه نشأت یافت. در اوان جوانی گوسفندچرانی می کرد و گاهی به تجارت می پرداخت و چون نبوغش در موسیقی آشکار شد بزرگان مدینه بدو اقبال کردند. سپس به شام رفت و به امرای آنجا پیوست و مقامی بلند یافت. وی عمری طولانی پیدا کرد و در اواخر عمر آوازش قطع گردید.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1054):
مرغ چنان بوکلک دهانش به تنگی
در گلوی او چگونه گنجد معبد.
منوچهری(دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 15).
بادِ بَزین صِناعت ِ مانی کُند همی
مرغ حزین روایت معبد کُند همی.
منوچهری(دیوان چ دبیرسیاقی ص 136)(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
یکی چون معبد مطرب، دوم چون زلزل رازی
سیم چون ستی زرین چهارم چون علی بیکی.
منوچهری(دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 109).
تا یاد کنند اهل دانش
از شعر عبید و صوت معبد.
(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 135).

معبد. [م َ ب َ](ع اِ) محل عبادت. پرستشگاه. جای عبادت. ج، معابد.(ناظم الاطباء). جایی که عبادت کنند.(از اقرب الموارد). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید.(غیاث)(آنندراج). پرستشکده. عبادت جای. نمازخانه. پرستش جای.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): از آن جایگاه به شهری رفت که معبد اهل هند بود.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412).

معبد. [م ِ ب َ](اِخ) ابن خالد جهنی مکنی به ابوزرعه(متوفی به سال 72 هَ. ق.) صحابی و از کسانی است که در اسلام قدیمند. وی از حاملان لوا در روز فتح مکه بود.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053).

معبد. [م َ ب َ](اِخ) ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی(متوفی به سال 35 هَ. ق.). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.

معبد. [م ُ ع َب ْ ب َ](ع ص) نرم.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). || خوار.(منتهی الارب). خوار و ذلیل.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به معنی بعد شود. || گرامی داشته شده از لغات اضداد است.(منتهی الارب). گرامی داشته شده.(ناظم الاطباء). مکرم و معظم چنانکه گویی او را عبادت می کنند، از لغات اضداد است.(از اقرب الموارد). || عبادت کرده شده.(آنندراج)(غیاث). || میخ زده شده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء).میخ.(از اقرب الموارد). || تیزشهوت از گشن.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). || شهری که اثر و عَلَم و آب ندارد. || شتر قطران مالیده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || شتر رام.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). || طریق معبد، راه کوفته و پا سپر کرده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).

معادل ابجد

معبد زرتشتیان

1484

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری